در فلسفه، علت به دو معنا به كار می رود؛ اول، علت به هر چیزی اطلاق
میشود كه چیز دیگری برآن متوقف باشد، هر نوع توقفی كه باشد. مثلا دست، قلم
و كاغذ علت برای نوشتن هستند. این معنا از علت، معنایی عام است، وشامل هر
چهار نوع علت – فاعلی، غایی، مادی و صوری – میشود. دوم، معنای خاص علت
است كه از آن به علت هستی بخش هم تعبیر می شود؛ یعنی آن موجودی كه موجود
دیگر را پدید می آورد. به بیان دیگر، علت به این معنا، موجودی است كه با
وجود آن، تحقق و وجود موجود دیگر ضرورت پیدا میكند. این علت را علت تامه
نیز مینامند، كه فقط شامل علت فاعلی میشود.[2] مراد ما از علت در برهان علّی، معنای خاص آن است كه همان علت فاعلی هستی بخش است.
اكنون باید ثابت كنیم كه عالم، معلول است، تا بتوانیم با استفاده از اصل
علیت وجود علتی هستی بخش را كه عالم را به وجود آورده است ثابت كنیم.
معلولیت دارای نشانه ها و آثاری است كه بواسطه آنها معلول بودن آن و در
نتیجه ضعف وجودی آن و نیازمندی او به علت مشخص میشود. از جمله این آثار
محدویت زمانی ومكانی، محدودیت آثار، وابستگی به غیر، تغییر پذیری و
فناپذیری است. موجودی كه تغییر میپذیرد، بدون تردید فقر وجودی دارد، چرا
كه تغییر، نشانه نقص و كمبود است. در نتیجه این موجود، معلول و نیازمند
علتی است كه نقص و كمبود او را برطرف كند. وجود تغییرات گوناگون در عالم و
موجودات آن، امری مسلم و غیر قابل تردید است، پس عالم معلول است و نیازمند
علت.[3] علی (ع) میفرمایند: «هر چیزی غیر از خداوند معلول است».[4]
بعد از اثبات معلول بودن و نیازمندی عالم به علت، میگوییم علتِ عالم یا
خود عالم است و یا علتی غیر از خودش دارد. یك شیء نمیتواند علت به وجود
آمدن خودش باشد، چون لازمه آن، این است كه آن شیء قبل از خودش وجود داشته
باشد تا بتواند به خودش وجود بدهد و این «دور» است و امری محال. در نتیجه
علت عالم باید غیر از خود عالم باشد، و این علت خارجی یا باید علتی باشد كه
خودش معلول نباشد و هرگز به علتی نیاز نداشته باشد- كه همان خداوند است -
و یا این كه به یك علتی كه معلول نیست منتهی شود، چون اگر علت عالم مانند
خودش معلول باشد، او هم نیازمند علتی دیگر خواهد بود و اگر این علت هم
معلول باشد باز نیازمند علتی دیگر خواهیم بود. اگر سلسله علتهایی كه خودشان
نیز معلول هستند تا بینهایت ادامه یابند، تسلسل[5] لازم میآید كه امری محال است. به دلیل این كه در این صورت هیچ چیز بوجود
نخواهد آمد. پس سلسله علتها باید به یك علتی منتهی شوند كه او خودش معلول
نیست ونیازمند علتی نمیباشد، و این علت هستی بخش كه نیازمند هیچ علتی نیست
همان خداوند تعالی است.[6]
برخی از اندیشمندان غربی مانند جان هاسپرز ،گمان كردهاند كه مفاد اصل
علیت، این است كه «هر موجودی نیازمند علت است»، لذا مدعی شدهاند كه این
اصل در مورد خود خداوند هم جاری میشود و میتوان پرسید كه علت خداوند
چیست؟ در حالی كه باید به این گونه اشخاص پاسخ داد كه مفاد اصل علیت عبارت
است از این كه «هر معلولی نیازمند علت است» نه هر موجودی، لذا این اصل در
مورد خداوند جاری نمی شود و هرگز سئوال نمیشود كه علت خدا چیست؟ چرا كه
خداوند معلول نیست و در نتیجه بی نیاز از علت است.[7]