loading...
اندیشه اسلامی
AliZD11 بازدید : 382 دوشنبه 01 دی 1393 نظرات (0)
از نخستين واقعيت­هايي که فيلسوفان و جهان­شناسان بشري به آساني بدان پي برده­اند، نوعي هماهنگي و نظم در پديده­هاي طبيعت است. همين نکته باعث شد که بسياري از فيلسوفان باستان، براي عالم نوعي وحدت قايل شوند و يا براي همه چيز، اصل واحدي همچون آب، هوا يا آتش را معرفي کنند. فيثاغوريان _ يکي از نحله­هاي پيش از سقراط _ معتقد بودند که همه عالم مانند يک نغمه هماهنگ موسيقي است و بر آن نظمي کلي حاکم است، مشاهده اين نظم دقيق آنان را بدانجا کشاند که صريحاً اعلام کردند که اشيا همان اعدادند.افلاطون نيز نه تنها در اجسام و اشياي مادي عالم محسوس قايل به نظم بود، بلکه در عالم بالا(عالم مثل) نيز نظم را حاکم دانست و نظم اين عالم را اثر و نشانه نظام عالم بالا به شمار آورد.همين جريان در طول قرون و اعصار ادامه يافت و الهيون با استفاده از برهان نظم، که راهي تجربي و مبتني بر مطالعه در جهان طبيعت بود، به عنوان معروفترين برهان براي اثبات وجود خدا بکار بردند.[1]
  قرآن مجيد و روايات نيز به برهان نظم اهميت فراواني داده­اند و انسانها را دعوت مي­کنند که در خلقت پيچيده عالم هستي بينديشند و از اين راه به وجود خداوند عليم و حکيم، آگاهي يابند:
 
«إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ  وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ  تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ» (جاثيه 3-6)
«بدون شك در آسمانها و زمين نشانه هاى فراوانى است براى آنها كه اهل ايمانند.و همچنين در آفرينش شما، و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته، نشانه هايى است براى جمعيتى كه اهل يقينند.و نيز در آمد و شد شب و روز و رزقى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند.اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم، اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى‏آورند؟!»
 
  امام صادق(ع) در باب نظم جهان خطاب به يکي از اصحاب خود بنام مفضل مي­فرمايد:
«اي مفضل، نخستين عبرت و دليل برخالق –جل و علا-هيئت بخشيدن به اين عالم وگردآوري اجزا و نظم آفريني درآن است.از اين رو اگر با انديشه و خرد درکار عالم نيک و عميق تأمل کني، هرآينه آن را چون خانه و سرايي مي­يابي که تمام نيازهاي بندگان خدا درآن آماده و گرد آمده است.اينها همه دليل آن است که جهان هستي با اندازه­گيري دقيق و حکيمانه و نظم و تناسب و هماهنگي آفريده شده است. آفريننده آن يکي است و او همان شکل دهنده، نظم آفرين و هماهنگ­کننده اجزاي آن است.» [2]
 
تعريف نظم
  در تعريف نظم گفته شده: «نظم، گرد آمدن اجزاي متفاوت با کيفيت و کميت ويژه­اي در يک مجموعه است به گونه­اي که همکاري و هماهنگي آنها، يک هدف معين را تامين کند.»[3] با توجه به اين تعريف وجود چند عنصر براي تحقق نظم لازم و ضروري است:
1. مجموعه­اي از چند جزء
2. آرايش و ترتيب خاص بين آنها
3. همکاري و هماهنگي اين اجزا در داخل مجموعه
4. تاثير هر يک از اجزا در تحقق غايت و هدف خاصي
 
تقرير برهان نظم
برهان نظم به صورتهاي مختلفي بيان شده است که به چهار نمونه از آنها اشاره مي­شود:
1. تقرير مبتني بر عليت
   در اين تقرير از نظم موجود در عالم هستي، دو نتيجه مي­توان گرفت: اثبات وجود ناظم_ اثبات ويژگيهاي او مثل علم، عقل و شعور.
  براي اثبات وجود وجود ناظم مي­گوييم: « در عالم طبيعت, نظم برقرار است و هر نظمي به دست ناظمي است، پس بايد ناظمي اين نظم را در طبيعت قرار داده باشد.»
  و براي اثبات ويژگيهاي ناظم مي­گوييم:«در طبيعت نظم وجود دارد و هر نظمي برخاسته از شعور و آگاهي است، پس بايستي ناظم جهان طبيعت داراي شعور و آگاهي باشد.»
اساس اين تقرير بر اصل عليت استوار است و اينکه «هر پديده­اي محتاج پديدآورنده است»و چون «نظم»پديده است پس محتاج پديدآورنده­اي يعني ناظمي استو چون نظم و سامان دادن به يک مجموعه نيازمند آگاهي و شعور است پس اين ناظم داراي اين ويژگيهاست.[4]
 
2. تقرير بر اساس انسجام
  مجموعه­هاي عالم طبيعت داراي انسجام و اتصال شگفت­آوري هستند، به گونه­اي که گاهي يک جزء کوچک در کل عالم طبيعت تأثير مي­گذارد.اکتشافات علمي همچون اثبات تأثير نجوم در حيات موجودات روي زمين و ديگر دستاوردهاي علمي، اين اتصال و انسجام را آشکارتر مي­سازد. اين ارتباط و تنيدگي مجموعه­ها در همديگر، دلالت بر وجود شعور و دخالت عقلي بزرگ در ساختار جهان مي­کند.[5]
 
3. تقرير بر اساس هدفمندي
 با دقت در مجموعه نظامات عالم هستي متوجه مي­شويم که برخي از اين نظامها در خدمت نظامي ديگر قرار دارد بطوري که در صورت نبودن نظام اول، نظام دوم از بين خواهد رفت.به عبارت ديگر نظام اول هدف و غايتي دارد که آن تامين احتياجات نظام دوم است و بدين ترتيب، ارتباط تنگاتنگي بين نظامهاي عالم هستي وجود دارد.مثلا ساختار وجودي مادر و وجود پستان او براي تامين احتياجات غذايي نوزاد است. مشخص است که اين هدفمندي و ارتباط در عالم، نشان­دهنده موجود عالم و باشعوري است که چنين ارتباط و هدفمندي را در عالم به وجود آورده است.[6]
 
4. تقرير بر اساس حساب احتمالات
  حيات روي زمين نتيجه شروط و قيود فراواني است و علل گوناگوني با يکديگر هماهنگ شده­اند تا حيات کنوني نظم و سامان يافته، به گونه اي که فقدان هر يک از اين شرايط موجب بي­نظمي و فساد اين عالم مي شود.اين قيود و شروط به قدري فراوانند که احتمال صُدفه و اتفاق در ايجاد اين نظم و هماهنگي را بسيار ضعيف و در حدّ صفر مي­کند و احتمال دخالت شعور و قصد در ايجاد اين مجموعه هاي زنجيرهوار بسيار بالاست.[7]
 
ارزش معرفتي برهان نظم
درباره اعتبار و قلمرو برهان نظم در اثبات وجود خداوند، سه رويکرد وجود دارد:
1. برهان نظم همچون ساير براهين خداشناسي و در عرض آنها بوده، به تنهايي مي­تواند وجود خداي حکيم را اثبات کند. اين رويکرد در فلسفه غرب مانند افلاطون، ارسطو و کلام مسيحي مخصوصا در قرون وسطي و جديد از ناحيه متفکران همچون قديس آکوئيناس و ويليام پيلي طرفداراني داشته است.
2.ديدگاه دوم اين برهان را به تنهايي مثبت وجود خداوند توصيف نمي­کند، بلکه معتقد است اين دليل حداکثر وجود يک نيروي قاهر، باشعور، مدير و مدبر را نشان مي­دهد که به جهان نظم و سامان داده است.به تعبير ديگر دليل نظم حداکثر مويد ادله ديگر خداشناسي و منبه انسان بشمار مي­آيد، اما اينکه اين ناظم و مدبر، خداوند است يا نه، آيا واحد است يا متعدد؟ دليل نظم آن را بيان مي­کند.از عبارات فلاسفه اين ديدگاه استفاده مي­شود چرا که در تبيين و شمارش ادله اثبات خداوند هيچ اشاره­اي به اين برهان نکرده­اند.برخي از انديشوران غربي مانند ويليام جيمز و ايان باربور از اين ديدگاه جانبداري کرده­اند. شهيد مطهري در اين باره مي­نويسد:
«اين راه همين قدر اثبات مي­کند که جهان با نيروي مدبر، قادر/ف مريد اداره مي­شود اما خود آن قوه چه وضع دارد؟ و آيا واجب­الوجود و قائم بالذات است يا او نيز به نوبه خود مخلوق يک نيروي ديگري است؟ آيا آن نيرو واحد است يا متعدد؟ بسيط است يا مرکب؟ ..... اينها مطالب و مسائلي است که از راه مطالعه در مخلوقات و آثار قابل درک نيست.»[8]
3. ديدگاه سوم منکر دلالت هرگونه نظم بر وجود ناظم و مدبر است و آن را معلول صدفه مي­داند. از قائلان اين ديدگاه مي­توان به هيوم، کانت و داروين اشاره کرد.[9]
 
ويژگيهاي برهان نظم
مهمترين ويژگيهاي برهان نظم عبارتند از:
1. بدين جهت که يک پايه برهان نظم حسي است و پايه ديگرش نيز چنان روشن است که هر عقل سليمي به روشني آن را درک مي­کند، از براهين روشني است که حتي کساني را که از مسائل عميق دورند نيز مي­تواند قانع کند.
2. برهان نظم نياز به اثبات نظم در سراسر جهان ندارد، بلکه در هر گوشه­اي نظامي دقيق کشف شود، هر چند براي بقيه براي ما مجهول باشد براي نتيچه­گيري کافي است.
3.برهان نظم يک برهان کاملا پوياست و با تکامل علوم و کشف تازه­هاي آن همگام و همراه است و پيوسته آيت و نشانه­هاي جديدي براي اثبات تعلق جهان به يک مبدا ماوراي طبيعي در اختيار ما مي­گذارد.[10]
 
اشکالات هيوم بر برهان نظم
  ديويد هيوم[11](1711-1776م) فيلسوف معروف انگليسي در کتابي بنام «محاوراتي درباره دين طبيعي»[12] به نقد برهان نظم پرداخته و اشکالات هشتگانه­اي را بر اين برهان مطرح کرد، که در اينجا برخي از آنها را آورده و به نقد و بررسي مي­پردازيم:
اشکال اول: تشبيه مصنوع طبيعي به مصنوع بشري
  اساس اين برهان بر تشبيه ميان مصنوعات طبيعت و مصنوعات انسان است؛ به اين صورت که انسان وقتي مصنوعات و دست ساخته خود را مشاهده مي­کند آن را به وجود يک طراح و ناظم نيازمند مي­بيند، و با تشبيه نظم موجود در طبيعت به نظم دست­ساخته­هاي بشري، آن را نيز مستند به ناظم و طراح مي­کند در حاليکه نياز نظم به ناظم در مصنوع بشري درست است اما در طبيعت اين نياز وجود ندارد، چرا که ما مصنوعات بشري را کرارا تجربه کرده­ايم که بدون دخالت علم و قدرت و محاسبه و اندازه­گيري به وجود نمي­آيند ول در مورد پديده­هاي طبيعي چنين تجربه­اي صورت نگرفته است و جهاني که ما در آن زندگي مي­کنيم نخستين جهاني است که با آن روبرو شده­ايم، در اين صورت چگونه مي­توانيم حکم مصنوعات بشري را بر پديده­هاي طبيعي جاري کنيم؟
 
تحليل و بررسي
  درست است که ما در برهان نظم مي­گوييم:همانطور که مصنوعات بشري احتياج به طراح و ناظم دارند، پس موجودات طبيعي نيز به احتياج به طراح و ناظم دارند، ولي پشتوانه اين مطلب تشبيه نيست تا اشکال هيوم وارد باشد.بلکه دليل آن سنخيت بين علت و معلول است يعني معلول خاص بايد از علت خاصي ناشي شود نه از هر علتي، مثلا يک کتاب پيشرفته رياضي نمي­تواند توسط يک فرد بي­سواد و يا غيرمتخصص آن فن نوشته نگاشته شود.قاعده سنخيت يک قاعده عقلي است که براي اثبات صحت آن نيازي به تجربه نيست.بر اين اساس مصنوعات بشري مصداقي از معلول منظم هستند و به حکم قاعده سنخيت، معلول منظم بايد از علت عالم و حکيمي صادر شده باشد، همين قاعده در مورد طبيعت و پديده­هاي آنت نيز صادق و جاري است يعني چون معلول منظم است به حکم قاعده سنخيت بايد علت آن حکيم و عالم باشد.پس مصنوعات بشري و موجودات طبيعي دو مصداق براي قانون سنخيت هستند و تشبيهي وجود ندارد تا اشکال هيوم درست باشد.
 
اشکال دوم: نظم مولود خاصيت ذاتي ماده
  هيوم مي­گويد: الهيون مي­خواهند نظم جهان را از طريق علت بيروني تفسير کنند، در حالي که مي­توان اين نظم را به درون ماده مستند کرد بدين صورت که ماده ذاتا داراي ويژگيهايي است که دائما در حال تکاملند و اين حرکت تکاملي معلول عامل داخلي است که همواره در ماده تحولها و تکاملها و انواعي را بوجود مي­آورد، با فرض چنين احتمالي، ديگر براي تفسير نظم طبيعت، نيازي به دخالت عامل ماوراي طبيعي نيست.
 
تحليل و بررسي
  برعان نظم منکر اين نيست که هر عنصري براي خود اثري دارد که در پرتو ترکيب آن با ديگري پديده سومي به وجود مي­آيد. اساس برهان نظم محاسبه، هماهنگي و همکاري ميان اجزاي هر موجودي براي دست يافتن به هدف خاصي است که حاکي از مداخله شعور، در ترکيب اين موجود است و خاصيت هر يک از عناصر نمي­تواند توجيه­گر اني نوع نظم غايي باشد؛ به عنوان مثال وقتي مي­گوييم: «افلاطون استاد ارسطو بوده است.»، در اين جمله 24حرفي، علاوه بر صداها و آهنگهاي خاص هر حرف، تناسب و انسجام بين اين حروف نيز مشاهده مي­شود که در سايه آن معني مقصود با آن بيان مي­شود.هرگاه کسي بگويد:اين هماهنگي و همکاري معلول خواص اين حروف استيهني اين حروف علاوه بر اين خواص، توانايي آن را دارند که ترکيب هدفداري را ايجاد کنند، سخني را گفته است که هيچ خردمندي باور نمي­کند.اگر اين چنين تفسيري درباره اين جمله مورد پذيرش نيست، چگونه مي­توان گفت کتاب بزرگ طبيعت با داشتن عناصر بيشمار و بدون دخالت عامل درک و شعور، چنين نظم شگفت­آوري را يافته است.
 
اشکال سوم: سازگاري دليل نظم با تعدد خدا و ناظم
  بنابر پذيرفتن اصل نظم و دلالت آن بر ناظم، آن خداي اديان – که به وحدت و صفات کمالي مانند قدرت، حکمت، عدالت و خيرخواهي متصف است _را ثابت نمي­کند چرا که وجود نظم جهان با تکثر ناظم­ها سازگاري دارد به اين صورت که چند فاعل قادر و هوشمند ممکن است با توافق يکديگر به جهان نظم و سامان بخشند.هم چنين لازم نيست که اين فاعل­هال و ناظم­ها داراي صفات کمالي مانند عدالت و خيرخواهي باشند.
 
تحليل و بررسي  
  اين اشکال ناشي از آن است که هيوم از حدود کاربرد برهان نظم غافل است. او پنداشته است همه مسائل الهيات از يک برهان استنتاج مي­شود و آن برهان نظم است.کاربرد برهان نظم اين است که ثلبت مي­کند طبيعت به خود واگذاشته نيست، طبيعت ماورائي دارد که حاکم بر طبيعت و مدبر آن است.اما اينکه آن ماوراء، واحد است يا متعدد، صفات کماليش چيستند؟ و امثال اينها، مسائلي هستند که با براهين ديگر اثبات و تبيين مي­شوند.
 
اشکال چهارم: دليل نظم و شرور
  يکي از اشکالات مهم بر دليل نظم وجود شرور و بي­نظمي در عالم است، وجود ناظم و طراح در جهان در صورتي صادق است که جهان از نظم مملو باشد و هيچ بي­نظمي در آن وجود نداشته باشد در حالي که در جهان بي­نظمي­هايي مانند زلزله، سيل، بيماري، و .... ديده مي­شود که دليل بر نبود ناظم هوشمند و قدرتمند است.
 
تحليل و بررسي
مساله شرور نوعي نيستي و وجودهاي آنها لازمه عالم طبيعت و به خير کثير برمي­گردد که وجود آن از اين حيث با وجود ناظم و صفت هوشمندي و خيرخواهي او منافاتي ندارد. [13]
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما راجب وبلاگ اندیشه اسلامی 1؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 59
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 67
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 67
  • بازدید ماه : 157
  • بازدید سال : 3,575
  • بازدید کلی : 33,930